دریای پهناور معارف قرآن

پدیدآورمحمدتقی مصباح یزدی

نشریهwww.hawzah.net

تاریخ انتشار1388/12/26

منبع مقاله

share 1598 بازدید
دریای پهناور معارف قرآن

آية الله محمد تقی مصباح يزدى
مقدمه

همانطور كه امير المؤمنين «صلوات الله عليه‏» فرموده‏اند ، قرآن كريم اقيانوس بى‏كرانى است كه رسيدن به اعماق آن جز براى معصومان «صلوات الله عليهم اجمعين‏» ميسر نيست، با اين حال، هم خود قرآن و هم حضرات معصومان (صلی الله علیه واله) به مردم توصيه مى‏فرمايند كه در آيات قرآن تدبر كنند. قرآن كريم مى‏فرمايد:
كتاب انزلناه اليك مبارك ليدبروا آياته . ص/29
(كتاب پر بركتى را بر تو نازل كرديم تا در آيات آن تدبر كنند.) قرآن به اين اندازه هم بسنده نمى‏كند بلكه كسانى را كه تدبر در قرآن نمى‏كنند مورد مؤاخذه قرار مى‏دهد: محمد/24: افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها .
(آيا در قرآن نمى‏انديشند يا اينكه بر دلهاشان قفل زده شده است؟) .
پيغمبر اكرم (صلی الله علیه واله) و ائمه‏ى اطهار (ع) نيز سفارش‏هاى بسيار در رجوع به قرآن و تدبر در آيات آن فرموده‏اند. بويژه هنگاميكه فكر جامعه دچار آشفتگى و تيرگى گردد و شبهه‏هايى در ميان مسلمانان رخ دهد كه موجب انحرافات فكرى و عقيدتى شود، در چنين شرايطى تاكيد شده است كه حتما به قرآن مراجعه كنيد: اصول كافى/ج 2، ص 438: اذا التبست عليكم الفتن كقطع الليل المظلم فعليكم بالقران .
(هنگامى كه فتنه‏ها همانند پاره‏هاى شب تيره شما را فرا گيرد به قرآن روى آوريد.).
با اينكه در بسيارى از روايات مى‏خوانيم كه علم كامل قرآن نزد پيغمبر اكرم (صلی الله علیه واله) و ائمه‏ى اطهار (ع) است و آنان معلم و مفسر حقيقى قرآن هستند[چنانكه قرآن درباره‏ى پيغمبر اكرم (صلی الله علیه واله) مى‏فرمايد كه: معلم و مبين قرآن، خود پيغمبر اكرم است].با اين حال ، مى‏بينيم كه هم خود پيغمبر اكرم و هم ائمه‏ى اطهار (ع) تاكيد مى‏كنند كه به قرآن مراجعه كنيد، و حتى مى‏فرمايند: «اگر در صحت روايات منقول از ما شك كرديد آنها را با قرآن بسنجيد» .
در روايات بابى وجود دارد به نام عرض على الكتاب (1) و در كتابهاى اصول در باب تعادل و ترجيح ذكر مى‏شود ، كه يكى از مرجحات و يا شرايط اعتبار روايت ، موافقت و عدم مخالفت آن با قرآن است.
پس ، وقتى ما بخواهيم براى احراز اعتبار روايتى و يا دست كم ترجيح آن بر روايت ديگر، آن را به قرآن عرضه كنيم، بايد مفهوم آيه براى ما روشن باشد تا بتوانيم روايت را بر آن تطبيق كنيم و اگر به گونه‏اى باشد كه مفهوم آيه هم با روايت‏بايد شناخته شود، دور لازم مى‏آيد و لذا ، اين شبهه كه هيچكس حق ندارد بدون مراجعه به روايت درباره‏ى قرآن تدبر كند و از مفاهيم قرآن استفاده نمايد ، شبهه‏اى واهى‏ست، و ما ماموريم هم از طرف خود قرآن و خداى متعال، و هم بنا بر تاكيدهاى پيغمبر اكرم (صلی الله علیه واله) و توصيه‏هاى ائمه‏ى اطهار (ع) ، در آيات قرآن تدبر كنيم، متاسفانه در اين مورد در گذشته، كوتاهي هايى شده، تا اينكه مرحوم استاد علامه طباطبايى رضوان الله عليه اين توفيق را يافتند كه تفسير قرآن را در حوزه‏ى علميه‏ى قم احياء كنند و اين يكى از بزرگترين افتخاراتى بود كه نصيب ايشان شد و همه‏ى ما به ايشان وامداريم و امروز يكى از بزرگترين مآخذ و برترين مدارك اسلامى براى شناختن معارف اسلامى همين تفسير شريفى است كه ايشان تاليف فرمودند (يعنى تفسير الميزان) .خداى متعالى ايشان را با اجداد طاهرشان محشور فرمايد و به ما توفيق دنبال كردن راه و قدردانى از زحمات ايشان و مانندهاى ايشان را عطا فرمايد.
بهر حال ما به عنوان وظيفه‏اى كه از طرف خدا و پيغمبر برايمان تعيين شده است، بايد در قرآن بينديشيم ، تدبر كنيم و از گوهرهاى گرانبهايى كه خداوند در اين كتاب براى ما مردم ذخيره فرموده است‏بهره‏ور شويم.
امروز بحمد الله اهميت تعليم و تفسير قرآن تا حدود زيادى براى مردم ما روشن و اقبال بى‏سابقه‏اى نسبت‏ به تفسير قرآن پيدا شده است، ولى در حالى كه از اين استقبال مردم دلشاديم، بايد خائف باشيم از اينكه كجروى‏هايى در تفسير قرآن پيدا شود، زيرا نه تنها جامعه را به حقايق اسلام نزديك نمى‏كند ، بلكه راههايى را به مقاصد شيطان باز خواهد كرد، و مى‏دانيم كه متاسفانه چنين چيزهايى هم واقع شده است، و امروز گروه هايى با نام‏هاى مختلف وجود دارند كه به گمان خودشان از قرآن استفاده و افكار خودشان را با آيات قرآن اثبات مى‏كنند. بعضى از اينها كاملا شناخته شده‏اند، و بعضى هم آنچنانكه بايد هنوز شناخته شده نيستند ولى فعاليتشان در اين زمينه بسيار است و ما در حالى كه از اقبال مردم، به ويژه جوانان، به فهميدن قرآن خرسنديم، بايد بيمناك باشيم از اينكه روشهايى انحرافى در تفسير قرآن پيدا شود و خداى ناخواسته مسير جامعه را تغيير دهد.
البته در اين مورد، سنگينى بار باز هم به دوش روحانيت است كه بايد راه صحيح را به آنهائى كه مى‏خواهند قرآن را بياموزند ارائه دهند، چرا كه منحرفان همه از روى عمد و غرض، دشمن اسلام و دولت اسلامى نشده‏اند، بلكه بسيارى از اينها-شايد اكثر-در اثر اشتباه و تعليمات و تلقينات غلط به اين راه كشانده شده‏اند و با هزار تاسف، گاهى بعضى از اينها در گذشته، مورد تاييد بعضى از روحانيون هم واقع مى‏گرديدند.
به هر حال ما بايد هوشيارانه با اين مسائل برخورد كنيم و مواظب باشيم كه راه صحيح قرآن را آنطور كه خود قرآن و پيغمبر اكرم (صلی الله علیه واله) و ائمه‏ى اطهار (ع) نشان داده‏اند، دنبال كنيم و با كمال بى‏غرضى ، به جاى اينكه بخواهيم قرآن را بر مقاصد و افكار خود تطبيق كنيم، بكوشيم كه افكار خود را بر قرآن منطبق نماييم ، چرا كه آن بلايى است كه در زمان اميرالمؤمنين (ع) هم رايج‏بوده است و در نهج البلاغه يكى از دردهايى كه حضرت على (ع) از آن مى‏نالد همين است كه كسانى مى‏كوشند تا قرآن را بر افكار خودشان منطبق نمايند.
وقتى در آن زمان، حتى با نزديك بودن عهد پيغمبر اكرم (صلی الله علیه واله) و با وجود كسانى همچون حضرت امير المؤمنين (ع) چنين انحرافاتى پيدا مى‏شده است هيچ بعيد نيست كه در اين زمان و با ضعف علمى ما، اين كژى در سطح بسيار وسيع‏ترى پيدا شود.
پس بى‏شك ، يكى از واجب‏ترين وظائف روحانيت اينست كه تلاش كند تا تمام مفاهيم قرآن را هرچه صحيح‏تر و متقنن‏تر در سطوح مختلف (عالى، متوسط، و ساده) تبيين كند و در دسترس جامعه قرار دهد و اين كار حتما بايد صورت پذيرد و گرنه علاوه بر آنچه كه اكنون جريان دارد، منتظر انحرافات ديگرى هم بايد بود.
امروز بيشتر جوانان مسلمان عميقا در صددند و بى‏تابانه مى‏خواهند تا مفاهيم قرآن را ياد بگيرند و حتى به خيال خودشان با رجوع به معجم و امثال آن، مى‏خواهند تحقيق هم بكنند و خيال مى‏كنند اين ، كار ساده‏اى‏ست.شايد آنها در اين گمان خود معذور باشند، ولى كسانى كه سالها در حوزه‏هاى علميه بوده‏اند و دقت در آيات و روايات را از بزرگان آموخته‏اند، اگر آنها هم چنين بينديشند ، حقا معذور نخواهند بود.
وظيفه‏ى ماست از موازينى كه علما و مفسران بزرگوار به دست ما سپرده‏اند بهره‏گيرى و با تدبر بيشتر سعى كنيم كه مفاهيم روشنى از قرآن به دست آوريم و به جامعه عرضه كنيم تا دين خود را به اسلام و قرآن ادا كرده باشيم.از سوى ديگر، اگر چه فهميدن معانى و تفسير قرآن به سادگى ميسر نيست، اما اگر به كسى كه مى‏خواهد قرآن را بفهمد بگوييم كه بايد 30 سال كار كند و درس بخواند تا قرآن را بفهمد، او را از فراگيرى معناى قرآن مايوس كرده‏ايم.و نتيجه آن، افكندن او در دامن منحرفان است. درست است كه فهميدن قرآن، احتياج به زحمت‏هاى ويژه و تخصصهايى دارد، ولى سرانجام اين زحمات را بايد عده‏اى بكشند و حاصلش را در اختيار ديگران قرار دهند تا استفاده كنند.
آنچه عرضه مى‏كنيم بايد مطالبى باشد كه استنادش به قرآن جاى هيچ شكى نداشته باشد و در عين حال به صورت پراكنده و بدون ارتباط و نظم هم نباشد، زيرا اگر مطالبى را پراكنده عرضه كنيم، علاوه بر اينكه يادگيرى مشكل است، فايده‏اى را كه از يك نظام فكرى صحيح در مقابل نظامهاى فكرى غلط بايد گرفت، نيز نخواهد داشت.همه‏ى مكتبهاى منحرف، كوشيده‏اند به افكار و انديشه‏هاى خود شكل و نظامى بدهند، يعنى براى مطالبشان ريشه‏اى معرفى كنند و با ارتباط و پيوند با سلسله مسائلى منسجم، يك كل منظم و همآهنگ به وجود آورند، ما كه در جهت صحيح هستيم، در مقابل آنها عينا بايد همين كار را بكنيم. يعنى معارف قرآن را به صورت سيستماتيك و منظم عرضه كنيم. به صورتى كه پژوهشگر بتواند از يك نقطه شروع كند و زنجيروار حلقه‏هاى معارف اسلامى را به هم ربط بدهد و در نهايت‏به آنچه هدف قرآن و اسلام است ، نائل شود.
پس ناچاريم معارف قرآنى را دسته‏بندى كنيم و به آنها شكلى بدهيم تا آموختن آنها براى جوانانى كه وقت كمى دارند، آسان و نيز در مقابل نظامهاى فكرى ديگر قابل عرضه باشد.
دسته‏بندى معارف قرآن كه توام با تفسير موضوعى است (يعنى آيات را بر حسب موضوعات دسته‏بندى مى‏كنيم و مفاهيم آنها را به دست مى‏آوريم و رابطه‏ى بين آنها را در نظر مى‏گيريم) گر چه ضرور مى‏باشد اما اشكالاتى هم در بر دارد.
براى دسته‏بندى معارف قرآن بايد نظام خاصى را براى موضوعات در نظر بگيريم، آنگاه براى هر موضوعى، آياتى را پيدا كنيم، و در كنار يكديگر قرار دهيم و بعد درباره‏ى آنها بينديشيم و از همديگر براى روشن كردن نقطه‏هاى ابهامى كه احيانا وجود دارد كمك بگيريم. يعنى تفسير القرآن بالقرآن-همان راهى كه علامه‏ى بزرگوار طباطبائى در تفسير الميزان نشان داده‏اند و عمل كرده‏اند-ولى بايد توجه داشت كه وقتى ما آيه‏اى را از سياق ويژه‏ى آن، خارج كرديم و آن را تنها و بدون رعايت قبل و بعد در نظر گرفتيم، ممكن است مفاد واقعيتش بدست نيايد. به عبارت ديگر آيات قرآن داراى «قرائن كلامى‏» ست كه گاهى در آيه‏ى قبل و گاهى در آيه‏ى بعد و حتى گاهى در سوره‏ى ديگرى يافته مى‏شود و بدون توجه به اين قرائن، مفاد واقعى آيات بدست نمى‏آيد.
براى اينكه به اين محذور دچار نشويم و آيات، مثله و تكه تكه نشود و از مفاد واقعيش خارج نگردد، بايد خيلى دقت كنيم يعنى وقتى مى‏خواهيم آيه‏اى را زير موضوعى و عنوانى قرار دهيم، بايد آيات قبل و بعد را هم در نظر بگيريم و اگر احتمال مى‏دهيم كه در آيات قبل و بعد قرينه‏اى وجود دارد، آنها را هم ذكر كنيم.
هيچ مانعى ندارد آيه‏اى را كه مى‏خواهيم مورد استفاده قرار دهيم، با آيه‏اى قبل و بعد ذكر كنيم و آن دو آيه را بين پرانتز قرار دهيم تا موقع مراجعه به آيه، آن «قرائن كلامى‏» مورد غفلت واقع نشود. اين نكته را باز تكرار مى‏كنم كه هميشه بايد به قرائن قبل و بعد، توجه داشته باشيم، به طورى كه حتى براى صاحب اين قلم پيش آمده است كه گاهى روى آيه‏اى فكر و استظهارى مى‏كنم و بعد از مدتى متوجه مى‏شوم كه در آيه‏ى قبلى، قرينه‏اى بوده است كه از آن غفلت كرده‏ام و اگر آن را مى‏ديدم ، استظهار كاملترى بود و يا استظهار ديگرى مى‏كردم. و لذا اين نكته را نبايد فراموش كنيم.
ما كه ناچاريم معارف و مفاهيم قرآن را دسته‏بندى كنيم و طبعا به تبع اين دسته‏بندى ، بايد آيات هم دسته‏بندى شود.[يعنى براى هر بابى چند آيه ذكر كنيم] ، بايد ببينيم كه اين دسته‏بندى را بايد بر چه اساسى و طبق چه نظامى انجام دهيم؟.
مى‏دانيم كه قرآن كريم دسته‏بنديهاى مرسوم در كتب بشرى را مورد نظر قرار نداده است. كمتر سوره‏اى-حتى سوره‏هاى يك سطرى-را مى‏توان پيدا كرد كه تنها راجع به يك موضوع صحبت كرده باشد.غالبا ، حتى در يك آيه، چند مطلب گنجانده شده و مفاد آيه داراى ابعاد مختلف و چهره‏هاى گوناگون است.
مثلا يك آيه، هم بعد اعتقادى ، هم بعد اخلاقى ، هم بعد تاريخى ، هم بعد تشريعى و...دارد.كه اين نيز مشكلى براى تجزيه‏ى آيات است. ولى همين مشكل را مى‏توان چنين حل كرد كه آيات را به مناسبتهاى گوناگون تكرار كنيم.

طرح دسته‏بندى آيات

پيدا كردن عنوانى كلى براى مفهوم يك يا چند آيه مثلا آياتى كه درباره‏ى نماز يا جهاد يا امر به معروف و نهى از منكر است، كار مشكلى نيست ولى شكل دادن و گنجانيدن عناوين در يك نظام مشكل است. يعنى فرض كنيد كه ما همه‏ى قرآن را بررسى كرديم و مفاهيمى كه به دست مى‏آيد مثلا زير صد عنوان دسته‏بندى كرديم، حال خود اين عناوين را چگونه تنظيم نمائيم تا يك نظام منسجمى بوجود بيايد؟ مثلا آيه‏ى اول قرآن حمد خداست. پس اولين عنوان «حمد خدا» و آيه‏ى اول سوره‏ى بقره راجع به كسانى‏ست كه هدايت قرآن شامل حال آنها مى‏گردد. پس عنوان دوم، هدايت‏خواهد بود و همين‏طور ساير عناوين، آيا به همين ترتيب عناوين را دسته‏بندى كنيم؟يا مى‏توان در بين اينها نيز نظامى برقرار كرد و يك نقطه‏ى شروع طبيعى و منطقى براى آن در نظر گرفت؟
اين عناوين را مى‏توان تحت عناوين كلى‏ترى مندرج كرد. مثلا نماز ، روزه ، خمس ، زكات را تحت عنوان عبادات، و بيع، اجاره، قرض را تحت عنوان معاملات قرار داد، حالا خود اين عناوين كلى را چگونه تنظيم كنيم؟ و چه رابطه‏اى بين آنها در نظر بگيريم؟

طرحها

در اينجا سه طرح را مى‏توان پيشنهاد كرد (البته طرحهاى ديگر هم ممكن است عرضه شود ولى به عنوان نمونه، بهترين طرحهايي كه براى تقسيم‏بندى معارف قرآن عرضه مى‏شود ، ذكر مى‏كنيم تا در بين آنها يكى را انتخاب كنيم) :
1-شايد ذهن با اين تقسيم‏بندى بيشتر آشنا باشد كه محتواى دين به سه قسم تقسيم مى‏شود، (1-عقايد، 2-اخلاق، 3-احكام) .در تفسير الميزان هم در بسيارى از موارد اين روش يادآورى شده است. پس يك نوع تقسيم‏بندى اين است كه تمام معارف قرآن را به سه قسم تقسيم كنيم، يك دسته در باب اصول عقايد (توحيد، نبوت، معاد، عدل و امامت) ، و جزئيات اين اصول، مثلا جزئيات عالم برزخ. دسته‏ى ديگر در باب اخلاق و دسته‏ى سوم، در باب احكام، كه البته فقهاى ما در باب احكام اين كار را كرده و كتاب‏هايى در موضوع آيات الاحكام نوشته‏اند مانند كنز العرفان و زبدة البيان.
اين طرح شايد به نظر خيلى خوب بيايد-و طرح خوبى هم هست-ولى مى‏توان اندكى از آن خرده‏گيرى كرد: يكى اينكه گنجانيدن همه‏ى مفاهيم قرآن در اين سه بخش مشكل است. مثلا يك بخش مهم از آيات قرآن در باره‏ى تاريخ انبياء و داستانهاى پيامبران است. هر چند در ضمن داستان نكته‏هاى توحيدى و تشريعى و اخلاقى هم هست. ولى مجموعه‏ى داستان نه اينست و نه آن. بلكه بخش خاصى‏ست كه اگر جمله جمله كنيم، ديگر داستان نخواهد بود و اگر كسى بخواهد نظر قرآن را درباره‏ى اصحاب كهف بداند، معلوم نيست‏به كدام باب رجوع كند و بابى روشن و گويا كه انسان بتواند داستانها را در آن مشخصا پيدا كند وجود نخواهد داشت.
يك اشكال جزئى ديگر هم وجود دارد و آن اينكه خود اين سه قسم رابطه‏ى روشنى با يكديگر ندارند و بايد با تكلف رابطه‏اى بين آنها برقرار كرد. البته اين اشكالات خيلى جزئى‏ست و اگر طرح بهترى پيدا نكرديم ، مى‏توانيم به همين طرح عمل كنيم.
2-طرح دوم مبنى بر اين است كه بگوييم قرآن براى هدايت انسانهاست «هدى‏للناس‏» ، و انسان، داراى ابعاد گوناگون مادى ، معنوى ، فردى، اجتماعى ، دنيوى و اخروى‏ست و لذا معارف قرآن را بر حسب ابعاد وجود انسان دسته‏بندى مى‏كنيم ، و به اين ترتيب، محور تقسيم‏ بندى را خود «انسان‏» قرار مى‏دهيم.
اين كار البته شدنى‏ست و اشكال اساسى هم ندارد. ولى به نظر مى‏رسد كه اشكال فنى آن از طرح اول بيشتر است.چرا كه وقتى با دقائق مفاهيم قرآن آشنا مى‏شويم ، مى‏بينيم كه خود انسان را محور قرار دادن، از نظر قرآن، خيلى مورد قبول نيست. و اين يك نوع گرايش اومانيستى‏ست كه اصل را انسان قرار دهيم و همه چيز را در رابطه‏ى با انسان بسنجيم! قرآن با اين نوع گرايش موافق نيست، و ما به خوبى مى‏بينيم كه تمام مفاهيم قرآن در هر بابى از عقايد تا اخلاق، مواعظ، داستانها، تشريعات، احكام فردى و اجتماعى و...همه يك محور دارد، و آن «الله‏» تبارك و تعالى‏ست.و وقتى قانونى و حكمى را بيان مى‏كند ، مى‏گويد: خدا اين حكم را بر شما نازل فرمود: ، وقتى «اخلاقى‏» را بيان مى‏كند مى‏گويد: اين خلقى‏ست كه خدا مى‏پسندد و: مائدة/42: ان الله يحب المقسطين ، آل عمران/146: و الله يحب الصابرين و: قصص/77: ان الله لا يحب المفسدين .
و لذا محور اخلاق هم «الله‏» تبارك و تعالى‏ست. بنابر اين مى‏توانيم بگوئيم آيات قرآن بر اساس. «الله محورى‏» است.به اصطلاح، مكتب قرآن مكتب الهيسم است و نه اومانيسم.پس محور را انسان قرار دادن يكنوع انحراف است و بايد محور را در معارف قرآن «الله‏» قرار داد. و آن را حفظ كرد.
اشكال ديگر اين است كه ابعاد وجود انسان مبهم است و مشخص نيست كه انسان داراى چند بعد است تا ما بگوئيم كه بر اساس يك تقسيم‏بندى روشنى كه در ابعاد وجودى انسان سراغ داريم، آيات را تقسيم‏بندى مى‏كنيم. از طرفى، به حسب نظر بدوى ، بين ابعاد وجود انسانى هم ارتباط روشنى وجود ندارد. (2)
اشكال سوم اينكه: تقسيم كردن معارف قرآن، بر طبق ابعاد وجود انسان نيز كار سترونى‏ست چرا كه ، مى‏بينيم ، گاهى يك حكم الهى و يك خلقى كه در انسان مدح‏شده، مربوط به بعد خاصى از وجود انسان نيست، بلكه بسيارى از ابعاد وجود انسان با اين حكم و قانون و اخلاق ارتباط دارند، بطورى كه نمى‏توان گفت كه اين بنيان قرآنى دقيقا مربوط به آن بعد خاص وجود انسان است.
3-طرح ديگر آنكه: محور را «الله‏» بدانيم و تقسيمات را نه در عرض هم بلكه در طول يكديگر انجام دهيم.يعنى معارف قرآن را مثل يك رودخانه جارى و آبشارى كه از منبع فيض الهى سرازير است و به هر بخشى و مرحله‏اى كه مى‏رسد، آنجا را سيراب مى‏كند، در نظر بگيريم:
انزل من السمآء مآء فسالت اودية بقدرها... رعد/17
(هر وادى به اندازه‏ى ظرفيتش از آبى كه خدا از آسمان نازل مى‏فرمايد استفاده مى‏كند و سيراب مى‏شود) .بايد معارف قرآن را مثل يك سرچشمه‏ى جارى ببينيم كه از مرحله‏اى مى‏گذرد و وارد مرحله‏ى ديگرى مى‏شود كه اين مراحل، تقسيماتشان طولى‏ست. اول نقطه‏ى معينى دارد كه از آنجا شروع مى‏شود و از آنجا كه لبريز شد به مرحله‏ى دوم فيضان مى‏كند.و مرحله‏ى دوم فرعى از مرحله‏ى اول است، نه اينكه در كنار آن و قسيم آن باشد.گر چه تقسيمات طولى كم كم به جايى مى‏رسد كه پخش مى‏شود و شاخه‏هايى هم پيدا مى‏كند، اما اساس بر اين است كه معارف قرآنى را بر حسب مراتب طولى در نظر بگيريم. اين طرح به چند دليل در نظر ما رجحان دارد:
اولا: محور آن «الله‏» تبارك و تعالى‏ست و در كنار او چيزى را معرفى نمى‏كنيم:
هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن . حديد/3
-بر خلاف تقسيمات ديگر كه در آن‏ها بايد يا محور را اصلا چيز ديگرى مثل انسان قرار دهيم، يا اگر از توحيد و عقائد هم بحث مى‏كنيم ، بايد در كنار آن، اخلاق و احكام را به عنوان قسيم اعتقادات مطرح كنيم-ولى در اينجا اول يك بحث‏بيشتر نداريم و جاى هيچ بحثى هم در كنار آن نخواهد بود و تا اين بحث‏حل نشود و از آن فارغ نشويم، به بحث دوم نخواهيم رسيد.
پس اولين امتياز اين است كه بر اساس «الله محورى‏» اين تقسيمات انجام مى‏شود. و دوم اينكه ترتيب منطقى بين مسائل و تقسيمات حاصل مى‏گردد، زيرا وقتى اين بحثهاى مختلف سلسله‏وار به هم مربوط بود، طبعا بحث قبلى يك نوع تقدم بر حث‏بعدى خواهد داشت كه روشن و قابل فهم است، بر خلاف تقسيماتى كه بحث‏ها را در عرض يكديگر قرار مى‏دهد كه تقدم داشتن يكى بر ديگرى ، محتاج به تبيين و گاهى تكلف است. فرض كنيد شئوون فردى و اجتماعى انسان، دو بعد وجود اوست، حال، اول بعد فردى را بگوييم يا اجتماعى را؟و آيا اين هر دو را مقدم بدانيم يا تقسيم ديگرى را بر اساس شؤون مادى و معنوى در نظر بگيريم؟ ولى اگر يك ترتيب طبيعى بين عناوين موجود باشد و دسته‏بندى بر اساس همان ترتيب طبيعى و منطقى انجام گيرد، دليل روشنى براى تقديم و تاخير وجود خواهد داشت و نظام منسجم‏ترى به وجود مى‏آيد كه اشكالات طرحهاى قبلى را نخواهد داشت.
بنابر اين، بهتر است محور همه‏ى معارف قرآنى را «الله‏» قرار دهيم كه كاملا با روح تعاليم قرآن ، سازگار است و نخست‏به مسائل خداشناسى و انسان شناسى وارد شويم، سپس ساير مسائل انسانى را از راه تدبير و تربيت الهى نسبت‏به انسان مورد بحث قرار دهيم. بدين ترتيب، سيستم منسجمى از معارف به دست مى‏آيد كه هم محور اصلى آنها اصالت‏ حقيقى دارد و هم حلقه‏هاى آن داراى پيوند و ترتيب روشنى مى‏باشد.
بر اين اساس مى‏توانيم نظام معارف قرآنى را به صورت زير در نظر بگيريم:
1-خداشناسى-كه شامل مباحث‏ شناخت‏ خدا و توحيد و صفات و كليات افعال الهى مى‏شود.
2-جهان شناسى كه شامل مباحث آفرينش جهان (زمين و آسمان‏ها و ستارگان) و پديده‏هاى جوى (رعد، برق، باد، باران و...) پديده‏هاى زمينى (كوهها، درياها و...) مى‏شود و ضمنا عرش و كرسى و فرشتگان و جن و شيطان نيز مورد بحث قرار مى‏گيرند.
روشن است كه بعد از بحث از كليات افعال الهى-كه در بخش اول انجام مى‏گيرد-نوبت‏ به تفاصيل افعال (خلق و تدبير) مى‏رسد و طبيعى‏ست كه بحث از آفرينش جهان، مقدم بر آفرينش انسان است.
3-انسان‏شناسى-كه شامل مباحث آفرينش انسان، ويژگيهاى روح، كرامت و شرافت انسانى ، مسئووليت و شرايط آن (آگاهى-قدرت عمل-اختيار) ، ابعاد مختلف وجود انسان، سنتهاى الهى در تدابيرات فردى و اجتماعى، معاد و سرنوشت نهايى بشر مى‏شود.
در اين بخش روشن مى‏گردد كه زندگى دنيا مقدمه‏اى براى آخرت و مرحله‏اى‏ست كه انسان بايد با انتخاب خود، راه سعادت را برگزيند و سرنوشت نهايى خود را بسازد و تدبيرات الهى در اين جهان بر محور تامين مقدمات انتخاب (ابتلاء و آزمايش) دور مى‏زند.
4-راه‏شناسى-كه شامل مباحث ‏شناختهاى عادى (انواع علم حضورى و حصولى‏متعارف) و غير عادى (الهام و وحى) مى‏شود و مساله‏ى «نبوت‏» و ضرورت بعثت انبياء، و هدف آن، و نيز مقامات ايشان (نبوت، رسالت، امامت) و همچنين مسائل اعجاز و عصمت مطرح مى‏گردد و سرانجام، مساله‏ى جانشينى انبياء (امامت‏به معناى خاص) مورد بحث قرار مى‏گيرد.
ارتباط اين بخش با بخش قبلى روشن است، زيرا بعد از آنكه معلوم شد كه انسان موجودى‏ست انتخابگر كه بايد راه خود را آزادانه برگزيند ، نياز به شناختن «راه‏» مطرح مى‏شود كه موضوع اين بخش است.
5-راهنماشناسى-كه شامل مباحث تاريخ انبياء و ويژگيهاى هر يك و كتاب‏هايى كه بر ايشان نازل شده و محتويات آنها مى‏شود و به تاريخ پيغمبر اسلام (صلی الله علیه واله) و حوادثى كه در زمان حيات آن حضرت اتفاق افتاده مى‏انجامد و ضمنا تاريخ اقوام و ملل و ساير داستانهاى قرآن، مطرح مى‏گردد.
ترتب اين بخش بر بخش پيشين نيز روشن است، زيرا پس از آنكه دانستيم كه وحى و نبوتى در كار است نوبت مى‏رسد به شناختن كسانى كه گيرنده‏ى وحى و رساننده‏ى آن به مردم بوده‏اند.
6-قرآن شناسى-كه مباحث كلى درباره قرآن و ويژگيهاى آن، هدف نزول، كيفيت نزول، اعجاز، جهانى بودن، ابدى بودن، اسلوب بيان (استدلال عقلى ، موعظه، جدل، تمثيل، قصص و.. .) و مباحث محكم و متشابه و تاويل را شامل مى‏شود.
ترتب اين بخش بر بخش سابق نيز روشن است زيرا پس از آنكه از كتابهاى آسمانى پيشين بحث‏شد نوبت‏به شناختن آخرين كتابى كه نازل شده است و جاودانه باقى خواهد ماند، مى‏رسد.
7-اخلاق يا انسان ‏سازى قرآن-كه شامل مباحث‏ خودشناسى و خودسازى است و نيز خير و شر در افعال اختيارى و رابطه‏ى آنها با كمال و سعادت نهايى، روشن تربيت و تزكيه‏ى قرآن (بيدار كردن انگيزه‏هاى خيرجويى به وسيله‏ى انذار و تبشير) نقش ايمان و عمل و بيان رابطه‏ى آنها با يكديگر و رابطه‏ى هر دو با علم و سرانجام تفاصيل اخلاق فاضله و رذيله.
اين بخش به اين مناسبت‏بعد از «قرآن شناسى‏» مى‏آيد كه در آن به اين نتيجه مى‏رسيم كه هدف قرآن، تزكيه و تعليم است.تزكيه: بحث اخلاق و خودسازى را ايجاب مى‏كند و تعليم بحثهاى آينده را.-برنامه‏هاى عبادى قرآن-كه شامل مباحث نماز و روزه و حج و قربانى و دعا و ذكر مى‏شود يعنى اعمالى كه ركن اساسى آن را تقويت رابطه‏ى انسان با خدا تشكيل مى‏دهد هر چند مصالح اجتماعى زيادى نيز در آنها منظور شده است.
9-احكام فردى قرآن-كه شامل مباحثى‏ست نظير حلال و حرام در خوردنيها و نوشيدنيها (اطعمه و اشربه و صيد و ذباحه) و تجمل و زينت.
10-احكام اجتماعى قرآن-كه شامل مباحث اجتماعى و حقوقى و سياسى و اقتصادى است و به بخشهاى فرعى زير منقسم مى‏گردد:
الف-احكام مدنى.
ب-احكام اقتصادى.
ج-احكام قضائى.
د-احكام جزائى.
ه-احكام سياسى.
و-احكام بين‏المللى.
و در مقدمه‏ى اين بخش، جامعه از نظر قرآن مورد بحث قرار مى‏گيرد.
در اين سه بخش اخير، برنامه‏هاى عملى قرآن براى انسان در رابطه‏ى با خدا، و با خود، و با ديگر انسانها مطرح مى‏شود و تعاليم اين كتاب آسمانى درباره‏ى هر بخش جداگانه مورد بررسى قرار مى‏گيرد.
بدين ترتيب معارف قرآن از نقطه‏ى آغاز هستى شروع و به ترتيب، مراحل خلق و تدبير الهى مورد بحث، واقع مى‏شود و به بيان ويژگيهاى جامعه‏ى آرمانى انسانى ختم مى‏گردد و در همه‏ى مراحل ارتباط با محور اصلى «الله‏» كاملا محفوظ است.

پي نوشت :

1- وسائل ج 18، ص 78-89، حديث 10، 11، 12، 14، 15، 18، 19، 21، 29، 35، 37، 40، 47، 48.
2- ممكن است‏بعدا از قرآن بفهميم و ارتباطى را بيابيم، اما در نظر بدوى ارتباط روشنى را بين ابعاد وجود انسان نمى‏توان ادعا كرد.
كتاب معارف قرآن (3-1) ص 5

مقالات مشابه

رابطه طهارت انسانی با بطون قرآنی از نگاه سید جلال‌الدین آشتیانی

نام نشریهانسان‌پژوهی دینی

نام نویسندهعلیرضا فاضلی, سیدمحمد حسن حاجی ناجی

مدخل لدراسة الوعی التطبیقی للقرآن

نام نشریهالمعارج

نام نویسندهحسین شحادة

قرآن و لطایف عرفانی

نام نشریهکیهان اندیشه

نام نویسندهسیدعباس حسینی قائم مقامی

مدارج قرآن و معارج انسان

نام نشریهکیهان اندیشه

نام نویسندهحسن حسن‌زاده آملی

قرآن، انسان، جهان

نام نشریهکیهان اندیشه

نام نویسندهسیدعباس قائم مقامی

قرآن شناسی (2)

نام نشریهمیثاق

نام نویسندهمحمد مرادی

چهار نکته درباره قرآن

نام نشریهسفینه

نام نویسندههادی مروی

انواع پرسش پرسش گران عصر نزول قرآن کریم و رابطه آن با دانش

نام نشریهعلوم و معارف قرآن کریم

نام نویسندهنهله غروی نائینی, حسین ابیضی شلمانی